ای قوم، سر نهاده به دامان کیستید؟
آشفتهاید، بیسروسامان کیستید
آتش بیار معرکه غرب گشتهاید
با پختگان جنگ به خامی طرف شدید
محصول التقاط و نفاق و شرارت است
کالای تلخ قافلهسوز دکانتان
آتش به جانتان که زتقوا بریدهاید
اندیشههای سمیتان نوش جانتان
ای غرب باوران، پی غصب حکومتید
گوسالههای فلسفه در طور میبرید
یا در پی جدایی دین از سیاستید
این آرزو چو خاطره در گور میبرید
ای بردگان هرزگی سلطنت طلب
مازندهایم و دوره مشروطیت گذشت
خیل یلان هماره به پا ایستادهاند
درقامت قبیله مردان، نشست نیست
ماییم از تبار شهیدان کربلا
در جبهه تلاطم ما، داغ ننگ نیست
ما فتنه را به سرخی خون دفع میکنیم
ما را به دفن شمایان درنگ نیست
مردان روزگار، شبیخون نمیخورند
وقتی علاج واقعه در خون تپیدن است
هنگام رقص مرگ من، آتش بپا کنید
فولاد را علاج عطش آب دیدن است
ای گرگهای زخمی پنهان و آشکار
ای در کمین نشسته شیران روزگار
چندی است در حوالی ما زوزه میکشید
برخاک خون گرفته ماپوزه میکشید
جز انهدام نسل شما هیچ چاره نیست
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
نوشته شده توسط
کوشا
88/11/15:: 12:53 عصر
|
() نظر